حكاياتى از عارفان و بزرگان
ابوذر را هر دو چشم درد مى كرد. او را گفتند: در ما نشان كرده اى ؟ گفت : از آن ها، به كار ديگر پرداخته ام . گفتندش : از خدا نخواسته اى كه درمانشان كند؟ و گفت از خداى چيزى مهم تر خواسته ام .
حكاياتى از عارفان و بزرگان
روايت شده است كه : چون عبداللّه بن مبارك را هنگام مرگ فرا رسيد، به آسمان نگريست و گفت :(لثمل هذا فليعمل العاملون )
با بلهوس از پاكى دامان تو ...
ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 3 اسفند 1389برچسب:حكاياتى از عارفان و بزرگان ,
ارسال توسط حسام الدین نجفی اکردی
آخرین مطالب